کد مطلب:5254 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:320

رابطه امير المومنين و نهج البلاغه
مقاله
تجليل از شخصيت حضرت امير



چون اين جلسه، آخرين جلسه ي درس سيري در نهج البلاغه است براي تجليل از شخصيت حضرت امير و تعظيم در مقابل نهج البلاغه، بحثي ارائه مي گردد و آن بحث رابطه ي اميرالمومنين (ع) و نهج البلاغه است. ابتدا اين بحث به طور فشرده مطرح گرديده و آن گاه به سوالات حضار گرامي و شيفتگان كلام علي (ع) پاسخ گفته مي شود. رابطه ي حضرت امير و نهج البلاغه مانند رابطه ي خورشيد و نور خورشيد است. زيرا:

اولا: توسط نور خورشيد، مي توان خورشيد را شناخت. اگر روز نباشد و انسان در تاريكي به سر برد، خورشيد را نمي تواند بشناسد. آفتاب آمد دليل آفتاب. همچنين نهج البلاغه و كلام علي آيينه اي است كه شخصيت ملكوتي حضرت امير را مي شناساند.

ثانيا: شناخت انسان از خورشيد، شناخت كامل و عميق نيست. ولي مي تواند او را عاشق و شيفته كند و اجمالا به او بگويد: خورشيد همه اش



[ صفحه 2]



روشنايي است. فروغ بخش و نورافكن است. اما حقيقت آن را نمي توان شناخت. نهج البلاغه هم به ما مي گويد كه شخصيت علي، همه اش حكمت است، همه اش مجاهدت است، ايثار و شجاعت است. ادب و متانت است. عرفان و اخلاص و اطاعت است. دقت و ظرافت و عدالت است، محبت و سخاوت و كرامت است. دانشمندان و محققان و شارحان نهج البلاغه سايه ي شخصيت علي را به انسان نشان مي دهند، نه حقيقت آن را و لذا تشنگي انسان را آرام نمي كنند. انسان از شرح نهج البلاغه فقط يك اوج و عظمتي مي فهمد اما حقيقت علي را درك نمي كند.

ثالثا: همچنان كه براي انسان ميسر نيست بدن خود را به خورشيد برساند، از لحاظ فكري هم نمي تواند محتوي و معاني كلام علي را بفهمد. نه تنها به تمام شخصيت علي پي نمي برد بلكه به يك بعد آن هم دست نخواهد يافت. حتي يك جمله از نهج البلاغه را هم (آن چنان كه مورد نظر حضرت بوده) نمي تواند بفهمد.

رابعا: همچنان كه افراد عجول و كم حوصله وقتي مي بينند حقيقت خورشيد را درك نمي كنند خورشيد پرست مي شوند و فكر نمي كنند كه خورشيد هم خدا و آفريننده اي دارد، نسبت به شخصيت ملكوتي اميرالمومنين هم دچار اشتباه مي شوند اينان نيز با كم ظرفيتي و كوتاه فكري قائل به الوهيت آن حضرت مي شوند و فكر نمي كنند كه بالاتر از علي هم در اين عالم وجود دارد و آن خداي علي است. لذا بايد خود اميرالمومنين، خود را معرفي كند تا انسان دچار انحراف نگردد.

حضرت مي فرمايد: نحن التمرقه الوسطي، بها يلحق التالي و اليها يرجع الغالي يعني ما (اهل بيت پيامبر) مانند پشتي هستيم كه در وسط قرار داريم و مردم به ما تكيه مي دهند (معارف اسلام را از ما مي پرسند). همچنان كه اگر كسي واماند و به پشتي نرسد نمي تواند از آن استفاده كرده و به آن تكيه دهد، كسي كه درباره ي ما



[ صفحه 3]



كوتاه آمده و به امامت ظاهري و معنوي ما معتقد نيست دنيا و آخرتش تباه است. و نيز همان گونه كه اگر انسان از پشتي رد شودباز هم از آن نمي تواند استفاده كند و بايد برگردد تا به پشتي برسد كساني كه درباره ي ما افراط كرده اند و ما را به حد خدايي رسانيده اند، نمي توانند با چراغ ما هدايت شوند.



اخبار مغيبات چيست؟



همان گونه كه در اولين جلسه گفته شد يكي از دوازده موضوعي كه در نهج البلاغه در درجه دوم اهميت است از آينده خبر دادن مي باشد. كه به آن ملاحم يا اخبار مغيبات مي گويند. حضرت از فتنه ها، جنگها و آشوبهايي كه بعد از خود بر پا مي شود خبر مي دهند. يكي حجاجبن يوسف و داستان ظلمهاي اوست. يكي فتنه ي مغول است و يكي خلافت معاويه و جمعا 7 يا 8 مورد از اين پيشگوييها در نهج البلاغه هست.



>خبر از خلافت معاويه



خبر از خلافت معاويه



به خلافت معاويه اشاره مي شود كه هم در نهج البلاغه و هم در ساير كتب تاريخ اسلام آمده است.

حضرت مي فرمايند: آگاه باشيد كه پس از من به زودي مردي گشاده گلو و شكم بزرگ بر شما مسلط مي شود، آنچه پيدا كند مي خورد و آنچه پيدا نكند آرزوي خوردنش را دارد. (گفته اند كه پرخوري او به خاطر نفرين پيامبر بود كه چند بار او را صدا زد و او همچنان مشغول خوردن بود آن گاه حضرت فرمود: خدايا شكم او را هرگز سير نكن). او به شما دستور مي هد كه به من ناسزا گوييد و از من بيزاري جوييد. در آن هنگام به من دشنام دهيد زيرا با اين عمل مقام من نزد خداوند بالاتر رفته و باعث طهارت و قداست بيشتر من خواهد شد و نيز شما را او نخواهد كشت و از شر او در امان خواهيد ماند. [1] .

اما درباره ي بيزاري جستن از من! نه، چنين نكنيد، اظهار برائت ننماييد، در دل مرا دوست بداريد زيرا من بر فطرت اسلام متولد شده ام (هيچگاه كافر و مشرك نبوده و براي غير خدا ابدا سجده نكرده ام، لذا اهل سنت درباره اش اين



[ صفحه 4]



گونه دعا مي كنند: گرامي باد چهره اش، [2] چهره اي كه يك لحظه به سوي غير خدا توجه نكرد) و در ايمان و هجرت با همه مسابقه دادم و برنده شدم. يعني اولين مردي بودم كه به پيامبر ايمان آوردم و دلاورانه در بسترش خوابيدم و در مساله هجرت خطرناكترين كارها را انجام دادم. پس بيزاري جستن از من يعني بيزاري جستن از اسلام و آن به معناي گمراهي و عذاب الهي است.

شيعه بايد به خود افتخار كند كه چنين رهبر عادلي دارد و بايد خون بگريد كه چنين رهبر مظلومي دارد.

اين كمال جوانمردي وانصاف و عدالت است كه علي (ع) رعايت فرموده است، او مي فرمايد براي اين كه آخرت خود را از دست ندهيد از من بيزاري نجوييد و براي اني كه دنياي خود را از دست ندهيد و من هم پاكتر گردم به من دشنام دهيد يعني مردم عاقل مي فهمند كه:



ذم خورشيد جهان، ذم خود است

كه دو چشمم كور و تاريك و بد است



نوزده سال در برابر خورشيد بايست و بگو چقدر بي فروغي، كم نوري، چقدر تيره و تاري، خردمندان جهان مي فهمند كه تو خودت چقدر زبوني، بيچاره و بي عقيل، چون نمي تواني از علي كوچكترين نقطه ي ضعفي بگير، لذا دست به اين كارهاي رذيلانه مي زني و خورشيد آسمان را ناسزا مي گويي.



بهترين شرح نهج البلاغه كدام است؟



شروح نهج البلاغه بر دو نوعند: عربي و فارسي، از ميان شروح عربي سه شرح ابن ابي الحديد، ميرزا حبيب الله خوئي و ابن ميثم هر كدام از جهتي خوبند. ابن ابي الحديد از همه جهت خوب است غير از يك جهت. از جهات تاريخي، اجتماعي، اخلاقي و ادبي خوب است. يعني هم لغت را خوب و دقيق معنا مي كند و هم از ابعاد مختلف، آن را شرح مي دهد. با اين كه ايشان سني است اما از حضرت علي (ع) نيك تجليل كرده است. و علي (ع) را از ساير خلفا بهتر



[ صفحه 5]



مي داند و مي گويد با اين كه حضرت از ابوبكر بهتر بود اما چون مردم ابوبكر را انتخاب كردند بايد او را بپذيريم. البته از يك بعد، ضعيف است و آن جهت اين است كه در مسائلي كه سني و شيعه با يكديگر مرز دارند قدري كم لطفي كرده است، ولي بايد گفت انصافا از بقيه ي اهل سنت منصفانه تر و با تعصب كمتري برخورد كرده است.

ميرزا حبيب الله خوئي هم شرح خوبي دارد اولا ايشان شيعه است ثانيا معاصر بود و حدود يكصد سال پيش فوت كرده است و شروح نهج البلاغه پيش از خود را مطالعه كرده و مطالبي هم از خودش بر آن افزوده و شرح بسيار خوبي نوشته است ما عيب اين شحر اين است كه ناقص است. شرح ايشان 21 جلدي است كه 14 جلد آن را نوشته و سپس فوت كرده و بقيه شرح را آقاي حسن زاده و آقاي كمره اي نوشته اند.

ابن ميثم فقط لغت را دقيق معنا كرده است اما از نظر تحليلهاي اجتماعي، تاريخي و اخلاقي نهج البلاغه شرح خوبي نيست و بايد به دو شرح ديگر (كه ذكر آن گذشت) مراجعه كرد.

اما شروح فارسي را (كه بنده كم مطالعه مي كنم) آن قدري كه ديده ام شرح فيض الاسلام بهترين است. اولا شرح كاملي است و ثانيا تا توانسته، لغت را دقيق معنا كرده است. جواد فاضل قلم خوبي دارد عبارات كتابش جذاب و خواندني است، اما شرح نهج البلاغه نيست. فرازهايي از نهج البلاغه را انتخاب كرده و توضيح داده است. اما ترجمه و شرح تمام نهج البلاغه مال فيض الاسلام است. اخيرا آقاي امامي و آشتياني زير نظر آقاي ناصر مكارم شرحي مي نويسند كه خطبه هايش در دو جلد چاپ شده و جلد سوم كه نامه ها و كلمات قصار است هنوز ناتمام مانده است. اين هم شرح خوبي است ولي به طور كلي شروح فارسي يك سري اشتباهاتي دارند و لذا هيچ يك از آنها را صد در صد تضمين نمي كنم. و اما شخص مبتدي بايد همه ي اين شروح را نگاه كند اگر ديد همه يكسان معنا كرده اند



[ صفحه 6]



مي فهمد كه درست است. و در مواردي كه مختلف معنا شده است، يا بايد انسان لغت شناس باشد و يا به لغت شناسان مراجعه كند و «لغت» مساله بسيار مهمي است كه در جاي خودش بايد بررسي گردد.

براي حل اين مشكل از دو شرح ملا فتح الله و ملا صالح قزويني مي توان كمك گرفت. اين دو شرح دقيق و خوبند (مخصوصا شرح نهج البلاغه ملا صالح كه هر چه نگاه كردم در آن غلطي نديدم ولي در شرح ملا فتح الله بعضي جاها غلط مختصري ديده مي شود) اما عيب اين دو شرح اين است كه مانند كليله و دمنه شيوه نگارش قديمي دارند و با سبك ادبي 200 سال پيش نوشته شده و روان نيست، اما دقيق است. البته اگر انسان با سبك كتاب مانوس شود مي تواند از آن استفاده كند. و فيض الاسلام و ناصر مكارم از همين دو شرح گرفته و آن را به سبك امروزي در آورده اند. بنابراين از نظر دقت حق تقدم با شروح قديمي است.

برخي هم منتخبي از نهج البلاغه را ترجمه كرده اند. آقاي مصطفي زماني كلمات قصار را ترجمه كرده و برخي نامه ي امام به مالك اشتر را شرح داده اند و اگر انسان مطالعه را شروع كند و با همين روشي كه گفته شد كار كند، شرح و ترجمه ي مطلوب و مفيد را پيدا مي كند.



چگونه بايد نهج البلاغه را معنا كرد؟



به نظر اين بنده دو دسته، نهج البلاغه را غلط معنا مي كنند.



>كساني كه تفكر التقاطي دارند

>دسته اي كه اهل ادب نيستند



كساني كه تفكر التقاطي دارند



يكي كساني كه تفكر التقاطي دارند و ابتدا يك قالب فكري را براي خود انتخاب كرده و آن گاه براي توجيه آن به متون اسلامي رو آورده اند. از نهج البلاغه، موضوعاتي كه با سليقه شان نمي سازد حذف كرده و فقط دنبال جهاد و مبارزه ي علي هستند آن هم مبارزه ي با ظلم نه با كفر و نفاق، مبارزه ي بدون خدا و معنويت، لذا معاني نهج البلاغه را كم و زياد كرده اند تا هدفشان توجيه شود. چون دلايل و شواهد اين ادعا زياد ارائه شده و آقايان بسيار گفته و نوشته اند، لازم نيست بيشتر از اين در مورد اين گروه وقت صرف شود.



[ صفحه 7]



دسته اي كه اهل ادب نيستند



دسته ي ديگري هستند كه اهل ادب نيستند. صرف و نحو و بلاغت و لغت و آنچه از ادبيات عرب براي فهم درست و كامل نهج البلاغه لازم است، اينان نمي دانند البته غرض هم ندارند، لذا در نوشته هاي و نطق هاي خود دچار اشتباهاتي مي شوند، مثلا حضرت امير به منشي خود عبيدالله ابن ابي رافع مي فرمايند:

در مساله نوشتن، اين چهار دستور را اجرا كن:

اول: دواتت را ليقه بريز،

دوم: سر قلم را بلند بگير،

سوم: بين سطرها فاصله بگذار،

چهارم: بين حروف فاصله مگذار.

يكي از آقايان اين دسته درباره ي اسراف مشغول سخن گفتن بود كه به اين جمله استناد كرد: قرمط بين الحروف [1] يعني بين حروف فاصله مگذار كه كاغذ زياد اسراف مي شود. در صورتي كه خود حضرت در پايان مي فرمايند: اين شيوه، خط را بسيار زيبا مي كند. بنابراين اصلا مساله اسراف در كار نيست، بلكه زيبايي خط است.

اكنون كه اين حكمت پيش آمد ذكر اين نكته هم خالي از دقت نيست كه آقاي فيض الاسلام با تمام زحمتي كه روي ترجمه و شرح نهج البلاغه اش كشيده و واقعا خدمات او را نبايد فراموش كرد اما يك اشكال كوچك در همين مورد دارد و آن اينكه الق را الق [2] نوشته و گفته است كه دواتت را دور بينداز، آنگاه ديده كه جمله بي معني است يك كلمه هم بر آن افزوده و گفته: كثافات و گرد و غبار دواتت را دور بريز!

اشتباه ديگر، آن كه ايشان در جاي ديگر، كلمه ي ظهور را كه هم به معناي آشكار شدن و هم به معناي پشتها است، غلط معنا كرده است. حضرت مي فرمايند: و مستقرهم و مستودعهم من الارحام و الظهور [3] يعني محل استقرار آنان رحم مادران و پشت پدران است. اما ايشان پشت را ظاهر شدن نوشته و معنا كاملا منحرف شده است. اينها سهو القلم است و اشكالات كوچك و ناچيز، اما گذشته از اين خطاهاي جزئي انصافا مردي پخته و دانشمند است و اثر بسيار مفيدي بر جاي گذاشته است.



[ صفحه 8]



ذكر يك نكته

مطلب بسيار مهم در معنا كردن نهج البلاغه اين است كه بايد به عرف اهل لغت رجوع كرده و اين كار را بر فهم و نظر خود ترجيح دهيم. علاقمندان به نهج البلاغه، چه مسلمان و چه غير مسلمان بايد اين نكته را رعايت كنند.

مسلمان مي گويد اميرالمومنين، امام و پيشوا و رهبرم مي باشد و من بايد مكتب و جو فكري خود را از او بگيرم. بنابراين اگر در جايي فهم من مخالف فهم اميرالمومنين است، بايد فهم را تخطئه نمايم.

غير مسلمان هم مي گويد من كاري ندارم كه علي خليفه ي مسلمين است، به امامت و ولايت او هم عقيده ندارم. اما مي خواهم منصفانه تحقيق كنم، مي خواهم ببينم در موضوع علم، ايمان، سياست، اقتصاد، و... علي چه گفته؟ ماركس چه گفته؟ هگل چه گفته؟ آن گاه اين نظريه ها را با يكديگر مقايسه نمايم. بايد اين شخص به اهل لغت و عرف اهل لغت مراجعه كند. زيرا همچنان كه يك عرب مسلط به زبان خود قرآن را بهتر از ديگران مي فهمد، نهج البلاغه را هم بهتر معنا مي كند.



داستان يك مستشرق



مي گويند خاورشناسي از اروپا به ايران آمده و به تحقيق در جامعه شناسي مشغول شده بود. حتي در روستاهاي دور افتاده ي ايران هم رفته و با آنان صحبت كرده بود. پس از بازگشت به اروپا يادداشتهاي سفر خود را به صورت كتابي نوشته و منتشر كرده كه از جمله مطالب كتاب اين بود كه: من از اين تعجب كردم كه ايرانيان در برخورد با يكديگر، ابتدا سلام كرده و سپس از بزرگي دماغ يكديگر مي پرسند! مي گويند دماغ تو چقدر بزرگ است! بعد معلوم شد كه اين آقا شنيده



[ صفحه 9]



كه حالت خوبه؟ دماغت چاقه؟! كيفت كوكه؟! بعد با فهم خودش دماغ را معنا كرده، گنده و چاق را معنا كرده و اينها را كنار يكديگر گذاشته و چنين قضاوتي كرده است! در صورتي كه اهل لغت و فارسي زبانان مي فهمند كه اين كنايه است از براي اين كه «سر حال هستي»؟

بنابراين اگر امر داير بود بين فهم اهل لغت و فهم و برداشت يك شخص بيگانه با استفاده از ترجمه ي لغت،اولي حق تقدم دارد. بنابراين بايد گفت: ملا فتح الله و ملا صالح كه اهل لغت و خبره ي عرب بوده و ادبيات عرب را دقيق خوانده بودند بهتر از ديگران معنا كرده اند.



طرز استفاده از الكاشف



اين كتاب فهرست الفاظ نهج البلاغه مي باشد كه از دو قسمت تشكيل شده است:

قسمت اول: در اين قسمت تمام كلمات نهج البلاغه (بجز حروف، ضمائر، موصولات و...) [1] كه حدود نوزده هزار و نهصد كلمه است به ترتيب حروف الفبايي ريشه ي كلمه مرتب شده است. اگر كلمه اي تكرار شده به تعدادي كه در نهج البلاغه ذكر شده در قست اول اين كتاب آمده است. مثلا كلمه ي باق كه از ريشه ي «ب، ق و ي» مي باشد دو بار در نهج البلاغه آمده است: يك بار در خطبه ي شماره ي 235 و بار دوم در خطبه ي شماره ي 111.

تبصره يك : كلماتي كه از يك ريشه اند به ترتيب ماضي، مضارع، امر حاضر، مصدر، اسم فاعل، اسم مفعول و ساير مشتقات آمده و نيز مجرد بر مزيد، مذكر بر مونث و مفرد بر جمع تقدم دارد. [2] .



[ صفحه 10]



تبصره دو: جمله اي كه كلمه ي مورد نظر در آن قرار دارد ذكر شده است و استفاده ي اين جمله ها اين است كه كساني كه تحقيق موضوعي مي كنند زودتر و آسانتر به نتيجه مي رسند.

تبصره سه : براي قطور نشدن بيجاي كتاب خطبه را با «ط»، كتاب يا رساله يا نامه را با «ر» و كلمه ي قصار يا حكمت را با «ح» نشان داده كه مجموعا كلمه ي طرح را تشكيل مي دهند يعني اين كتاب يك طرح تحقيقي است.

تبصره چهار: نه جمله از حكمت هاي نهج البلاغه كه مرحوم سيد رضي آنها را غريب ناميده، طبيعتا با آن كه در قسمت كلمات قصار هستند اما نام جداگانه اي دارند، لذا در اين كتاب با علامت اختصاري «غ» آمده اند. و اين جمله ها پس از حكمت 260 نهج البلاغه و در صفحه ي 48 بخش دوم كتاب الكاشف ذكر شده اند.

قسمت دوم: در اين قسمت پژوهشگر مي تواند شماره ي صفحه ي كتاب شارحين نهج البلاغه را پيدا كند. در ستون اول، شماره هاي خطب، رسائل و حكم آمده و در ستون دوم ابتداي هر خطبه، نامه يا كلمه ي قصار ذكر شده و در ستونهاي بعد، شماره ي صفحه ي شرح نهج البلاغه ي مورد نظر نوشته شده است.

در اينجا ذكر چند نكته جالب توجه است:

اولا: شروح نهج البلاغه كه برخي يك نوع و برخي چند نوع چاپ شده است و در الكاشف آمده، در چاپ اول الكاشف پانزده ستون و در چاپ دوم آن هيجده ستون اين قسمت را به خود اختصاص داده است. مثلا شرح نهج البلاغه ي ابن ابي الحديد چهار نوع چاپ شده است: چاپ مصر، بيروت، تهران و 20 جلدي كه الكاشف از روي هر چهار نوع آدرس مي دهد و چون در قطع وزيري 18 شرح گنجايش ندارد، در دو صفحه ي زوج و فرد كه مقابل يكديگرند آمده است.

ثانيا: هر يك از خطبه ها و نامه هاي طولاني را به پنج قسمت تقسيم كرده و



[ صفحه 11]



در واقع يك خطبه ي طولاني در پنج سطر نوشته شده است.

ثالثا: شماره ي خطبه ها، نامه ها و كلمات قصار از نسخه ي صبحي صالحبا الكاشف منطبق است با اين تفاوت كه از خطبه ي 60 به بعد بايد دو شماره به خطبه ها افزود يعني به عنوان مثال خطبه ي هفتادم الكاشف، خطبه ي هفتاد و دوم صبحي صالح است.

رابعا: چاپ جديد فيض الاسلام 9 صفحه بيشتر از چاپ قديم بوده و الكاشف بر اساس شماره ي صفحات در چاپ قديم تنظيم شده است، بنابراين پژوهشگر بايد به شماره ي صفحه در الكاشف 9 تا بيفزايد تا شماره ي صفحه از چاپهاي جديد ترجمه و شرح فيض الاسلام بدست آيد.

خامسا: شماره ي خطبه ها، نامه ها و كلمات قصار در شرح نهج البلاغه في ظلال نهج البلاغه تاليف محمد جواد مغنيهمطابق الكاشف است. به استثناي نامه ي شانزدهم و 9 كلمه ي قصار كه ايشان نياورده است.

سادسا: نسخه هايي كه فاقد جمله اي يا حكمتي از نهج البلاغه است (مانند نسخه ي ملاصالح كه حكمت 260 را ندارد) براي آن نسخه ها در ستون مربوطه كلمه لايوجود نوشته شده است.



>كاربرد كتاب الكشاف



كاربرد كتاب الكشاف



براي اين كه كاربرد اين كتاب روشنتر گردد سه مثال آورده مي شود:



>جستجو كلمه

>آدرس كلمه

>شرح كلمه



جستجو كلمه



مي خواهيم جمله ي الجهاد باب من ابواب الجنه را با استفاده از الكاشف پيدا كنيم. در اينجا از چهار راه مي توان وارد شد، زيرا اين جمله چهار كلمه دارد كه هر چهار تا در الكاشف هست، يكي كلمه الجهاد كه بايد در حرف جيم، بعدش هاء و بعدش دال تعقيب گردد حرف جيم از صفحه ي 66 شروع مي شود. حرف جيم بعدش هاء از صفحه ي 80 و همچنين حرف جيم، بعدش هاء، بعدش دال نيز در صفحه ي 80 است. در اين كلماتي كه از ريشه ي جهد بدست آمده با



[ صفحه 12]



خط درشت و به همان ترتيب فعل ماضي، مضارع و... آمده، كه جايگاه كلمه ي جهاد در ستون دوم است. در آنجا نوشته شده: جهاد - جهاد - جهادك يعني اول جمله هايي كه داراي كلمه «جهاد» هستند آورده شده وبعد دو كلمه ي ديگر، لذا از جمله ي اول مي خوانيم تا به جمله ي مورد نظر برسيم. جمله ي مذكور در ستون سوم سطر چهاردهم است. كه جلو آن ط 27 نوشته شده است. يعني اين جمله در خطبه ي بيست و هفتم است.

اكنون به بخش دوم كتاب مراجعه مي كنيم. كه به ترتيب 239 خطبه، 79 نامه و 480 حكمت در آن ذكر شده است. خطبه ي بيست و هفتم در صفحه ي 4 بخش دوم كتاب الكاشف در آخرين سطر آمده است. ستون اول شماره ي خطبه است. ستون دوم اولين جمله ي هر خطبه در نهج البلاغه است. كه نوشته شده: اما بعد فانالجهاد باب من ابواب. در ستون سوم عدد 22 نوشته شده يعني اين جمله در صفحه ي 22 از نهج البلاغه محشي چاپ تهران آمده و در صفحه ي 27 از محشي چاپ تبريز و در صفحه ي 135 از شرح نهج البلاغه ابن ميثم و در صفحه ي 84 از شرح نهج البلاغه ملا فتح الله و در صفحه ي 85 از ترجمه و شرح فيض الاسلام و در صفحه ي 46 از نهج البلاغه نواب و در صفحه ي 52 از شرح ملا صالح و در صفحه ي 88 از نهج البلاغه الدره و در صفحه ي 140 از شرح نهج البلاغه ابن ايب الحديد چاپ مصر و در صفحه ي 164 از همين شرح چاپ بيروت و بالاخره در صفحه ي 388 از جلد سوم شرح خوئي 21 جلدي اين جمله آمده است. تمام اين كارها را مي توان با كلمات باب، ابواب و جنه انجام داد و به همين آدرسها دست يافت.



آدرس كلمه



مي خواهيم بدانيم جمله ي من علمني حرفا فقد صيرني عبدا در كجاي نهج البلاغه است و شارحين درباره ي آن چه گفته اند.

به كلمه علمني كه از ريشه ي علم مي باشد توجه كرده و در بخش اول كتاب اين كلمه را پيدا مي كنيم. كلماتي كه از اين ريشه هستند بين صفحات 295 تا 299 مي باشند كه مشاهده مي شود علمني با خط درشت كه عنوان است اصلا



[ صفحه 13]



وجود ندارد يعني اين جمله در نهج البلاغه نيست لذا از كلمات ديگر اين جمله مانند حرفا و صيرني و عبدا نيز همين نتيجه بدست مي آيد.



شرح كلمه



از يك سخنران شنيده ايم كه حضرت امير در نهج البلاغه مي فرمايد خلقتم للبقاء لاللفناء مي خواهيم اطلاعات بيشتري درباره ي اين جمله بدست آوريم. كلمه ي خلقتم در صفحه ي 131 دو بار تكرار شده اما در جمله هاي ديگر و نه در جمله ي مورد نظر ما، يعني در سطر هشتم زير اين كلمه نوشته شده: و لغيرها خلقتم و در سطر نهم آمده: و لا منزلكم الذي خلقتم له كه اگر به شروح نهج البلاغه مراجعه كنيم مي بينيم جمله ي اول و دوم با اين كه با جمله ي مورد نظر ما فرق دارد اما مضمونشان نزديك جمله ي مورد نظر ما است.

همچنين مي توان كلمه ي بقاء را پيدا كرد كه در ستون دوم صفحه ي 47 الكاشف است. زيرا اين كلمه باز مشاهده مي كنيم كه جمله ي مورد نظر ما وجود ندارد. (كه انتظار هم همين بود). اما جمله اي كه مضمونش نزديك به هدف ما باشد اين جمله است: و للفناء لا للبقاء در سومين قسمت از پنج قسمت نامه ي سي و يكم كه اگر به بخش دوم كتاب مراجعه كنيم، در صفحه ي 24 نوشته شده: و اعلم ان امامك طريقا ذا مسافه اين جمله در ابتداي بخش سوم نامه ي سي و يكم است. كه مثلا در ترجمه و شرح فيض الاسلام از صفحه ي 913 شروع مي شود. از اين صفحه شروع به خواندن مي كنيم تا به صفحه ي 917 مي رسيم كه اولين جمله اش اين است: و اعلم انك انما خلقت للاخره لا للدنيا و للفناء لا للبقه از معناي اين جمله پي مي بريم كه آقاي سخنران منظورش اين بوده است اما با جمله ي



[ صفحه 14]



ديگري آن را بيان كرده است. يعني عين آن عبارت در نهج البلاغه نيست.

بنابراين علاوه بر پيدا كردن آدرس هر جمله در شروح هيجده گانه نهج البلاغه (و با افزودن آن دو شرح مذكور مجموعا بيست شرح) مي توان پي برد كه از روي مسامحه عباراتي غير دقيق به نهج البلاغه نسبت داده مي شود و درست آن با الكاشف پيدا مي شود و همچنين آنچه در نهج البلاغه اصلا وجود ندارد به كمك الكاشف بسيار سريع كشف مي گردد.